۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

اواي بلوچستان

دهانت را ميبوسم مبادا گفته باشي دوستت دارم
دلت را ميپويم مبادا شعله اي در ان نهان باشد
روزگار غريبي است نازنين
انكه بر در ميكويد شباهنگام به كشتن چراغ امده است
نور را در پستوي خانه نهان بايد كرد
انك قصابانند بر گذر گاه ها مستقر با كنده و ساطوري خون الود
و تبسم را بر لبها جراحي ميكنند و ترانه را بر دهان
شباب و قناري در اتش سوسن و ياس
شوق را در پستوي خانه نهان بايد كرد
ابليس پيروز مست سور عزاي ما را بر سفره نشسته است
خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد
خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر